من دخترم را دوست میدارم
من وقتی دخترم را در آغوش می گیرم و گرمای وجودم وجودش را و گرمای وجودش وجودم را پر می کند دوست دارم. من نگاه شیطنت آمیزش همراه با خنده با دهان بی دندانش را دوست دارم. من بازی و خنداندن دخترم را دوست دارم. من انگشتهای کوچولوش رو که به سمت دهانش می برد می مکد و گاهی من می خورمشان را دوست دارم. من نگاه به صورت زیبا و معصومش وقتی در حال شیر خوردن خوابش می برد را دوست دارم، وقتی چنان عمیق خوابیده که جرات ندارم تکان بخورم و تمام دست و پایم بی حس می شود ولی همچنان میخکوبم را دوست دارم. من دست و پا زدن های مکرر دخترم و تقلایش برای حرکت را دوست دارم . من جیغ زدنهایش و ذوق کردنها ...